نگاهی به جایگاه تقیه
نگاهی به جایگاه تقیه
با نگاهی به زندگی شخصیتهای دینی در طول تاریخ در می یابیم که تلاش های آنان برای هدایت بشر و حفظ دین ، در چارچوب قوانین تکوینی حاکم بر اجتماع ، صورت می گرفته است . هر چند در این بین ، برای اثبات ارتباط انبیاء و اوصیاء ، با آفریدگار هستی و رسالت الهی شان ، گاه اعجاز به کمک آمده اما شاهدیم که آنان در دیگر بخشهای زندگی شخصی و اجتماعی , همانند سایرین بوده اند . حضرت نوح (ع) در طول هزار سال تبلیغ و دعوت و انکار امتش به امور خارق العاده روی نیاورد. ابراهیم خلیل نیز دعوت به یکتاپرستی را تا آنجا ادامه داد که به آتش افکنده شد ، هرچند آتش به اعجاز ، گلستان شد اما دعوت مردم به توحید ، مسیر طبیعی خود را طی کرد و از اعجاز برای ایمان آوردن همه یا اکثریت بابلیان استفاده نشد . همین طور پیامبرانی چون زکریا و یحیی حتی در مسیر دعوت و هدایت به قتل رسیدند و اعجاز برای جلوگیری از مرگ آنان به کار گرفته نشد چنانکه پیامبر اکرم (ص) در مکه دعوت خود را به صورت طبیعی انجام دادند و چون مردم ایمان نیاوردند به مدینه هجرت کردند و در تشکیل حکومت در مدینه نیز , امور رایج در تشکیل حکومت را رعایت کردند . به جنگ می رفتند و همانند همه حرکتهای سیاسی و نظامی , شکست و پیروزی را تجربه می کردند . بنابر این فعالیت در حوزه اجتماع نیازمند رعایت قوانین تکوینی اجتماعی است و همگی باید بدان توجه داشته باشند و در این مسیر فرقی بین بندگان مومن و کافر نیست . البته در اقدامات مهم و اساسی گاه بنابر مصالحی, امدادهای غیبی شامل حال مومنان می شود که این موارد استثناء است و آنان در باقی امور زندگی اجتماعی ، باید همانند دیگران باشند . ائمه معصومین علیهم السلام نیز از این قاعده مستثنا نبودند و آنان در مسیر هدایت جامعه به قواعد فعالیت در عرصه اجتماع پایبند بودند . از این رو ایشان از یک سو , برای هدایت کامل جامعه به همراهی مردم و در دست داشتن قدرت سیاسی (حکومت ) به عنوان قوی ترین ابزار هدایت نیاز داشتند و بدون وجود چنین امکانی آنان از انجام این مهم بازمی ماندند و از دیگر سو , در شرایطی که حاکمیت سیاسی جامعه اسلامی به دست جریان مقابل آنها افتاده بود باید بر اساس شرایط جدید از قواعد فعالیتهای اجتماعی در چنین دورانی تبعیت می کردند . این بدان معناست که هم در به دست آوردن حکومت به قواعد اجتماعی (همراهی مردم و ....) پایبند بودند و هم در دوران غلبه جریان مقابل به اقتضائات این دوران . در هر دو حالت آنان به اعجاز و امور خارق العادة روی نیاوردند . سیره معصومان (ع) در مورد نخست یعنی نحوه دست یابی به قدرت سیاسی و رعایت التزامات اجتماعی آن , به اندازه کافی تبیین شده و قیام امام حسین (ع) و حتی شهادت ایشان , به خوبی گویاست . اما در مورد دوم یعنی سیره آن بزرگواران در شرایط خفقان و غلبه دشمنان , نیاز بیشتری به تبیین سیاستهای ایشان داریم . یکی از این سیاستها , که با شیوه متعارف عقلا در دیگر جوامع همانند است تدبیر «تقیه» است . تقیه یعنی رعایت شرایط خفقان برای حفظ اندیشه و مسلک خود تا با برخورد قهری و حذفی حکومت از گردونه روزگار حذف نشود و هواداران این اندیشه با مخفی کردن اندیشه خود در برابر جریان غالب , به حیات فکری خود ادامه دهند و در فرصت های مختلف به ترویج اندیشه خود و روشنگری علیه جریان غالب بپردازد . این شیوه , امری رایج در بین جوامع است . جریان های فکری و سیاسی به هنگام قرار گرفتن در شرایط تهدید و خفقان به فعالیت مخفی روی می آورند و در این مسیر در ظاهر با فضای عمومی مورد نظر حاکمیت, هماهنگ می شوند اما برای آنکه اندیشه خود را در جامعه زنده نگه دارند به فعالیت مخفی روی می آورند و بهانه به دست حاکمان نمی دهند . امروزه از این شیوه مبارزاتی با عنوان «حرکت با چراغ خاموش» یاد می کنند .
این چنین بود که ائمه (ع) برای حفظ جوهره دین محمدی و افراد پایبند بدان , همانند هر جریان فکری و سیاسی که از سوی حاکمیت مورد تهدید است , به تقیه روی آوردند و بدین ترتیب قواعد فعالیت در این فضای اجتماعی را رعایت کردند . تقیه برای حفظ و بقای دین محمدی و جلوگیری از تحریف و قلب ماهیت آن , نقش مهمی را ایفا کرد . برای درک بهتر ارزش این تدبیر , شایسته است به سرنوشت مسیحیت راستین به عنوان تجربه پیش رو توجه کنیم . در تاریخ مسیحیت , شاهدیم کسانی برای پذیرش مسیحیت از سوی امپراطوری روم حاضر به تغییر و تحریف در آن شدند(مانند اعتقاد به تثلیث و ترک برخی ازاحکام شرعی تورات ) . با مسیحی شدن رومیان با این گرایش انحرافی ، هواداران این گرایش به دلیل در دست گرفتن قدرت امپراطوری , توان تبلیغ و تحمیل اندیشه خود را یافتند و مسیحیان راستین در اقلیت قرار گرفتند( همان گونه که پیروان امیر المومنین ع پس از سقیفه در اقلیت قرار گرفتند ). مسیحیان موحد که اعتقاد توحیدی داشتند با مخالفت صریح با این انحراف ، خود را در مقابل اکثریت و امپراطوری روم قرار دادند و به شدت سرکوب شدند و قدرت تشکیل اجتماع را از دست دادند و به صومعه ها و و نقاط دور از اجتماع ، پناه آوردند و سر انجام از متن اجتماع حذف و به مرور از بین رفتند و کار به جایی رسید که واژه مسیحیت با تفکر تثلیث شناخته می شود و انحراف به وجود آمده خود را به جای اصل مسیحیت شناساند و جا انداخت . اگر مسیحیان موحد از ساز وکار و قاعده فعالیت در دوران تهدید و اختناق استفاده می کردند ، مسیحیت دچار این انحراف عظیم نمی گشت یا دست کم مساوی تفکر تثلیث شناخته نمی شد . در دوران حاکمیت امویان و عباسیان نیز ، برخی با اعلام فعالیت رسمی سیاسی و نظامی ، علیه حاکمیت به سختی سرکوب شدند مانند زید شهید و محمد بن عبدالله نفس زکیه .
بنابر این , تقیه از راهکارهای رایج و طبیعی در بین جوامع برای در امان ماندن پیروان یک جریان فکری است و رهروان طریق حق و صراط مستقیم نیز باید از این قاعده اجتماعی تبعیت کنند و خود را مستثنا ندانند و گر نه به سرنوشت مسیحیان موحد دچار می شوند . چنین بود که ائمه علیهم السلام به شیعیان خود توصیه می کردند از این سازوکار برای بقای تفکر ناب محمدی استفاده کنند و بی پروایان را نکوهش می کردند و در برخی شرایط رعایت آن را جزو شرایط هواداری خود به حساب می آوردند .
از امام صادق علیه السلام نقل شده : هر کس تقیه را رعایت نکند از ما نیست .( امالی شیخ طوسی ص 281 شماره 543) . ایشان در توصیه هایی به محمد بن نعمان نیز فرموده اند :
هر کس اسرار ما را فاش کند مانند کسی است که به روی ما شمشیر کشیده ... حسن بن علی وقتی مورد اصابت خنجر نیروهای خودی قرار گرفت و مردم از فرمانش سر پیچی کردند حکومت را به معاویه واگذارد . برخی شیعیان به او گفتند : با این کار مومنان را ذلیل کردی ؟ فرمود : نه عزیز کردم . من وقتی دیدم به اندازه کافی نیروی هوادار و قدرت کافی برای جنگ نداریم حکومت را تسلیم معاویه کردم تا من و شما زنده بمانیم چنانکه در ماجرای خضر و موسی , خضر کشتی سالم ِ فقرا را سوراخ کرد تا حاکم کشتی آنان را مصادره نکند . ای محمد بن نعمان , شرایط ما نیز چنین است . گاه پیش می آید که من سخنی را به یکی از شماها می گویم و او آن را در نزد دیگران می گوید و باعث می شود که او را مخالف نظر اکثریت حاکم بدانند و از او بیزار شوند و لعنش کنند . پدرم (امام باقر علیه السلام ) می فرمود : تقیه مایه روشنایی چشم و سپر حفاظتی مومن است و اگر تقیه نبود خداوند پرستش نمی شد چنان که قرآن کریم می فرماید : «مومنان نباید به جاى اهل ایمان ، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند، هر کس چنین کند هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او بکلى از خدا گسسته مىشود)، مگر اینکه از آنها به پرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مىدارد، و بازگشت (شما) به سوى خداست (سوره آلعمران آیه 28).» ... ای محمد بن نعمان بدان که رعایت نکردن تقیه و فاش کردن اسرار ما گناهش به مراتب از گناه قتل ما بیشتر است . افشاء سخنان ما در صورتی که بر علیه ما کاربرد داشته باشد به مانند قتل عمد ماست نه قتل خطا . وقتی دولت ظلم برپاست شما با کسانی که از آنان احساس خطر می کنید به خوبی برخورد کنید چرا که متعرض به حکومت , قاتل خودش به شمار می آید در حالی که خداوند در این موارد توصیه کرده است ؛ « وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ . خود را به دست خود ، به هلاکت نیفکنید!(سوره البقرة ، آیه 195).
متن اصلی وصیت امام به محمد بن نعمان
تحفالعقول : وصیته ع لأبی جعفر محمد بن النعمان الأحول . قال أبو جعفر قال لی الصادق ع إن الله جل و عز عیر أقواما فی القرآن بالإذاعة فقلت له : جعلت فداک أین ؟ قال: قال : قوله وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ . ثم قال : المذیع علینا سرنا کالشاهر بسیفه علینا رحم الله عبدا سمع بمکنون علمنا فدفنه تحت قدمیه و الله إنی لأعلم بشرارکم من البیطار بالدواب شرارکم الذین لا یقرءون القرآن إلا هجرا و لا یأتون الصلاة إلا دبرا و لا یحفظون ألسنتهم . اعلم أن الحسن بن علی ع لما طعن و اختلف الناس علیه سلم الأمر لمعاویة فسلمت علیه الشیعة علیک السلام یا مذل المؤمنین فقال ع ما أنا بمذل المؤمنین و لکنی معز المؤمنین إنی لما رأیتکم لیس بکم علیهم قوة سلمت الأمر لأبقى أنا و أنتم بین أظهرهم کما عاب العالم السفینة لتبقى لأصحابها و کذلک نفسی و أنتم لنبقى بینهم یا ابن النعمان إنی لأحدث الرجل منکم بحدیث فیتحدث به عنی فأستحل بذلک لعنته و البراءة منه فإن أبی کان یقول و أی شیء أقر للعین من التقیة إن التقیة جنة المؤمن و لو لا التقیة ما عبد الله و قال الله عز و جل لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً ...یا ابن النعمان إن المذیع لیس کقاتلنا بسیفه بل هو أعظم وزرا بل هو أعظم وزرا بل هو أعظم وزرا یا ابن النعمان إنه من روى علینا حدیثا فهو ممن قتلنا عمدا و لم یقتلنا خطأ یا ابن النعمان إذا کانت دولة الظلم فامش و استقبل من تتقیه بالتحیة فإن المتعرض للدولة قاتل نفسه و موبقها إن الله یقول وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ .
آدرس : تحفالعقول ص 308 .